Friday, January 10, 2014,5:34 AM
_underscore 53 (douches froides)
روی کاناپه جلوی ال سی دی 37 اینچی نشسته بود
پا را روی پا انداخته بود
مچ پای چپش را که روی زانوی پای راستش گذاشته بود
با دست راستش گرفته بود و تند تند تکانش می داد
ریموت ریسیور کنار دستش روی کاناپه افتاده بود
هر از گاهی با انگشت هایش شماره های گرد ریموت را لمس می کرد
یکی از کانال های موزیک
اروپای شرقی بود که داشت پخش می شد
با رنگ های سرد و نور آبی رنگ
که سفیدی چشم هایش را در تاریکی اتاق رنگ می کردند
صدا را کاملا قطع کرده بود
آباژور 8 ساله گوشه ی اتاق روشن بود
با نور زرد تنگستن یک دست
تشنه نبود اما بدش نمیامد بجای مچ پایش با یک لیوان نوشیندی
در دستش بازی می کرد
چشم هایش رو به تلویزیون بود نگاهش اما نه
.
.
.
محو به روبرو نگاه می کرد
مصمم اما سردرگم
خالی اما لبریز

صدای دوش آّب
که تا آنموقع در پس زمینه بود ناگهان بنظرش زیاد آمد
طوری که همه مغزش را پر می کرد
صدای تک تک قطرات از وقتی که از دوش رها می شدند
تا وقتی که به کف حمام می خوردند توی گوشش می پیچیدند و هر کدام مغزش را
مثل ناقوس کلیسا به لرزه می انداختند
از جایش بلند شد
به سمت حمام حرکت کرد
آرام قدم بر میداشت، انگار که هر قدم آخرین قدمش بود و از حرکت باز می ایستاد
اما نمی ایستاد و به حرکت ادامه میداد
سرانجام رسید به در
صدای قطرات آب حالا از هر زمان دیگری واضح تر بودند
دستگیره را چرخاند
مطمئن نبود در باز باشد
باز بود
در را باز کرد
بخار نسبتا زیادی از در بیرون زد
پایش را در حمام گذاشت
با وجود آن همه بخار، اما کف پاهایش سرد شد
وارد حمام شد اما در را پشت سرش نبست
حمام زیاد بزرگ نبود اما وجود آن همه بخار باعث شده بود
که انتهایش پیدا نباشد و بنظر تمام نشدنی بیاید
جلوتر رفت
.
.
.
دو قدم

یا شایدم سه قدم
.
.
.
آنجا بود
ایستاده
کمی با فاصله از دوش
نگاهش می کرد
چیره دست ترین نقاش ها و خبره ترین کارگردان ها هم
نمی توانستند از نگاهش چیزی بیابند
موهای خیسش روی شانه چپش افتاده بودند
لیف در دست راستش بود .
.
.
دست ، سینه و شانه چپش صابونی بود
.
.
دست از حرکت کشیده بود
نه انتظارش را می کشید و
نه غافلگیر شده بود
فقط نگاهش می کرد

صورت ته ریش دارش را
جین 4 ساله اش را
و تی شرت بی یقه لاجوردی اش را


مرد به سمت دستشویی رفت
شیر آب را باز کرد
گرمی آب را تنظیم کرد
دست هایش را خیس کرد
با خونسردی تمام صابون را برداشت
تمام قسمت های دستش را آغشته کرد
همچون قاتل حرفه ای که پس از کشتن آثار خون را از دست هایش
پاک می کند مشغول شستن دست هایش شد

زن نگاهش می کرد
مثل قبل
ساتنی متری تکان نخورده بود

کار شستن دست هایش که تمام شد

به سمت زن رفت و چند سانتی متری ش ایستاد
زن همچنان بی هیچ حرکتی ایستاده بود
مرد صورتش را نزدیک شانه چپ زن کرد
و با لب هایش کف روی شانه زن را پاک کرد

.
.
.
.

و باز روبرویش ایستاد

صدای دوش
و بخار که داغتر شده بود انگار

زن با دست چپش لبه تی شرت مرد را گرفت و لب کفی ش را پاک کرد
.
.
.
.
.



- سردمه


yn
92/10/20
5:30
 
by yn
Permalink ¤