Monday, January 23, 2012,8:52 PM





-
باید که دلت می خواست تا انجامش می دادی - چقدر بهت گفتم - گوش نمی دی به حرف

:
می خواستم - اصلا چون می خواستم رفتم سراغش - اما از دردش نمی دونستم

-
در حالی که دستهای خیسش رو با پیش بند پاک می کرد : نمی دونستی؟ - چی فکر
کردی ...! که همین طوری می ری تا تهش - که مثل دیوونه ها تا ته همه چیز
میری و بعد خلاص؟! تو این همه خر نبودی - چت شده !

:
نگاهش به لیوان کِرِم رنگ چایش بود : روشن! حالا چی کار کنم - همه چیز از دستم
در رفته - نمی دونم کجام
صداش می لرزید

-
روشنک یکی از صندلی های میز آشپزخانه رو عقب کشید و نشست رو به روش
با انگشت اشاره دست چپ , روی رومیزی ناخن کشید چند بار اما نگاهش با او بود
کم داشتی؟- کم بود او همه که برای خودت داشتی ؟ - من به تو چی بگم آخه!
بگم تمامش کنی ... می کنی ؟!

:
او که نگاهش به لیوان چای بود آروم و نا محسوس ... سرش رو به چپ و راست
حرکت داد ... یعنی که , نه .

-
پس چی ؟ - اصلا تمامش نکن - هر کاری میخوای بکن - گور بابای همه
کی از خودت مهم تر؟ - اما با خودت اینطور نکن - من می دونم داری چه بلایی سر
خودت میاری - آخه این چه مرضیه - دستات رو ببین ! چشمات و ببین ! - شدی
مثل آدم های گنگ - گند بزن! خراب کن! اما لذت ببر - چی میخوای آخه تو از جون
خودت ؟!


روشنک پا شد رفت کنار سینک - عصبانی بود - از حرکات تند و خشک دستهاش
می شد حدس زد که زیاد عصبانیه
اینبار دستکش های سرخابی رو دستش کرد - رو کرد به او - پاشو از تو در یخچال یه
سیگار بردار روشن کن برام

:
دست هاش که دور لیوان چای جمع شده بود , آهسته از هم باز شد - مثل آدم آهنیه
کوچکی از پشت میز بلند شد- در یخچال رو باز کرد و گیج دنبال سیگار گشت
با نگاه - روشنک بی انکه رو برگردونه از سینک آروم گفت : اون بالا سمت راست
سیگار پیدا شد - در یخچال رو بست - اینبار به دنبال آتش بود برای روشن کردن
سیگار - چشمش به کتری روی گاز افتاد که آرام می جوشید - کتری رو کناری گذاشت
دولا شد و با شعله گاز سیگار رو روشن کرد - بوی موی کز خورده بلند شد - روشن
از کنار نگاهش کرد - خودش رو کنار کشید - دست برد به چند تار مو که لوله
شده بودند - اما سیگار روشن شده بود - به طرف روشن رفت - سیگار رو کنار لبش
گذاشت - دود چشمهای روشنک رو خیس و تنگ کرد - با سر تشکر کرد
و او باز برگشت پشت میز کنار لیوان کرم رنگ چای که حالا خیلی هم گرم نبود


-
صدای روشنک شنیده شد
صاف .. تیز و کمی بلند : تو حالش رو ببر - کاری که من نکردم رو تو بکن !
هر کی هر چی گفت , بفرستش پیش من - تا ته جونش رو بمک - هی چی ازش
باقی نذار - بچه هات بی مادر می شن ؟! من بزرگشون می کنم . - شوهرت روانی
می شه؟ من مراقبشم . - پدرت تو گورش می لرزه ؟ من پنج شنبه ها براش خیرات
می کنم - گرفتی چی می گم ؟
یکهو برگشت سمت او
آره؟ - فهمیدی؟ - بسسته تو ! - تو مگه مادر نمی خواستی ؟ من مادرت! - تو
مگه مراقب نمی خواستی ؟ من مراقبت ! - اصلا امشب با هم میخوابیم - مگه
نمی خواستی خوابیدن با یه زن رو تجربه کنی ؟ من اون زن!
مسن تر از توام - به خوشگلی تو هم نیستم اما بیشتر از تو می دونم
فقط یه لطفی به خودت و من بکن :

خیره شد به چشم هایش

لبخند زد و چشم هایش را آرام باز و بسته کرد

هیچی...اون لطف رو هم خودم می کنم
میرم دوش بگیرم...
چای اونجاست
چای وانیل...












مرسی یاشار گذاشتی بیام خونت مهمونی

Ss