Monday, March 31, 2008,2:41 PM
violet wall


وقتی با چند نفر نشستی ، می نوشی ، میگی ، می خندی
بعد یکی از شیرینی بچه و لذت بچه دار شدن میگه
از شب بیدار ماندن ها و کهنه شستن ها و ....
و کلی لذت از همه ی این چیزایی که یه عده بهش میگن زندگی و یه عده ازش می نالند و
یه عده ای هم احتمالا تحملش می کنن و یه عده هم بهش فحش میدن
و تو نمی تونی بگی که حتی بهش فکر هم نمی کنی
به ساختن یه موجود دیگه از خودت
و هدیه کردن یه دنیا رنج بهش
نمی تونی بگی اگه کسی موقع بدنیا آوردنت ازت اجازه گرفته بود....هرگز....هرگز این اجازه رو بهش نمی دادی
حالا....حالا....حالا چی
چطور می تونی بدون اجازه یه نفر دیگه رو بیاری بندازی وسط این دیگ
که هی غل بزنه غل بزنه که یا بجوشه یا تو دیگ حل بشه
که چی بشه؟
تو از تو خواب خندیدناش یا بابا بابا گفتناش یا دست های مثل عروسکش لذت ببری و بخودت ببالی
که یکی درست کردی از خودت
.
.
.
.
ه ه ه
.
.
.
آخه اینم شد کار
.
.
.
.
باور کن تقصیر من نیست
.
.
.
باور کن



yn

 
Saturday, March 29, 2008,2:33 AM
...


دلخوشی
واقعاً چاره ای هست جز دلخوشی ؟ برای نجات
نجات از زندگی به زنده گی
زندگی که 'ز' ش الان بیشتر هر وقت دیگه ای رنگ زنگ زدگی گرفته
و زنگ زدنش توی گوش بیشتر از هر وقت دیگه ای آرامش رو میکشه
آرامشی که اگه یه همچین وقتایی نبود به وجودش شک می کردم
وقتی که قرار نیست هیچ وقت آروم بگیری
باید دلتو خوش کنی


yn

 
Thursday, March 20, 2008,1:25 AM
یک ِ یک


همه چه خوشحالند
میدونی من ... من هیچ وقت آروم نبودم
آروم منظورم آرامشه....
...آرامش
آرامش که مثل یخ خنکه و مثل خواب سبک
کاش می شد یکم خوشحال شد
از این عوض شدن
از بوی نم روزنامه
از تخم مرغ های سفالی
از بوی کفش نو
از زبری پیراهن
از پیاده روهای تنگ پر از تنگ
از آدمای بیخود خوشحال
از صدای شکستن پسته
ازتکرار بی امان " سال نو مبارک"
از تهران خلوت
از آمدن....از رفتن
.
.
.
حیف اما
.
.
.
نمیشه
.
.
.
آدما دارن تند تند راه میرن
.
.
.
من
.
.
.
نگاه می کنم فقط
.
فقط



yn
1/1
1:32