Friday, April 03, 2009,2:46 AM
injoyyia


نم شمال ،دونه های ریز بارون، جنگل ، ماهی سرخ شده ، مشروب ، سیگار
گیجی سر ،
هرگز اندازه الان میرا و آنی بودن این لذت ها رو حس نکرده بودم
وقتی توشون وول می خوری
حتی نمی تونی برای یک لحظه حال بعدش رو تصور کنی
و وقتی اون حال مچاله شده میاد سراغت نمی تونی یادت بیاری
که داشتی از چی لذت می بردی چه برسه به اینکه بتونی اون لذت رو دوباره حس کنی
نمی دونم
نمی دونم چیه اون لذت ابدی
نمی دونم چیه اون حال درخشانی که هیچ زمان و زمینی نتونه پاره ش کنه
جالب بود پی بردن بهش
جز با تجربه کردنش نمیشه درکش کرد
مثل عشق
ایرادی هم بهش وارد نیست
شاید مثل تماشای "فیلم کوتاهی درباره عشق" به "رنجش" بیارزه
فقط می خوام اون لذت ابدی رو نه حتی تجربه کنم ، بشناسم
"لذت ابدی" بیشتر آدمو یاد کره عسل و چای شیرین میاندازه
بجاش "میرا" رو خیلی دوست دارم
اگه روزی روزگاری فیلم ساز شدم
یا قرار شد که فیلم ساز بشم
حتماً اسم یکی از فیلم هام رو میگذارم میرا
(میگذارم رو به میذارم ترجیح میدم اما نتواند رو به نتونه ، لاء)
حتماً
و
لب های تو رو نیاوردم جز آنی های مردنی
که
چشم به راه بودنشون
یه لذت ابدی تلخ اِ
و چشیدنشون یه اعتیاد کشنده ست



yn
14/1/88