Tuesday, August 01, 2006,4:12 AM
she is her
مرد جوان به همراه مرد ریشو از راهرو عبور می کنند.

مرد ریشو : دیر اومدی
مرد جوان : داشتم مسواک می زدم
مرد ریشو رو به مرد جوان می شود : فکر می کنی آمادگی ش رو داشته باشی؟
مرد جوان به روبرو نگاه می کند هنوز : آره - فکر می کنم آماده باشم
مرد ریشو : فکر می کنی امروز روزشه ؟
مرد جوان چیزی نمی گوید
مرد ریشو : هوم؟
مرد جوان : هاه؟! آره - امروز روز درسته
و همچنان از راهرو عبور می کنند
دوتایی به اتاق می رسند - 5-4 نفر بیرون اتاق منتظر ایستاده اند.
مرد ریشو رو به دختر جوان که بیرون اتاق ایستاده : همه چیز آماده است؟
دختر جوان : آره
ریشو به همراه مرد جوان وارد اتاق می شوند.
اتاق تاریک است و نسبتا کوچک
یک تخت یک نفره - آباژور روشن کنار تخت و پرده های کشیده شده که خاکستری چرک هستند
دختر روی لبه ی تخت نشسته - کاملا برهنه - اما روتختی روی تخت را دور خودش پیچیده و
به آباژورخیره شده است
با ورود آن دو نگاهش به سمت آنها بر می گردد
مرد ریشو رو به دختر سرش را به علامت تایید تکان می دهد
مرد جوان دکمه ی یقه ی تی شرتش را باز می کند . یقه ی تی شرتش را با دو دستش می گیرد و
بالا می آورد بعد باز با دو دستش پشت تی شرتش را می گیرد بالاتر می کشد و تی شرت راکاملا در می آورد .
ریشو تی شرت را می گیرد
دختر جوان از بیرون اتاق : زنجیر . زنجیر نباید داشته باشه
ریشو به مرد جوان نگاه می کند
مرد جوان زنجیر را از گردنش باز می کند و در جیب شلوارش می گذارد
ریشو : در رو ببندید
در از بیرون بسته می شود
مرد جوان شلوارش را هم در می آورد , با اشاره ی ریشو می گذاردش کنار میز آباژور
دختر منتظر تایید ریشو ست - تایید را می گیرد
از روی تخت بلند می شود - روتختی را از دورش باز می کند و همانطور نا مرتب روی تخت می اندازد و
خودش پایین , کنار تخت , دمر دراز می کشد - دو دستش را جمع می کند و گونه هایش را رویشان می گذارد
مرد جوان به سوی ریشو بر می گردد
ریشو اجازه می دهد
مرد جوان می رود و به آرامی هرچه تمام تر روی دختر دراز می کشد
ریشو کنارشان زانو می زند و خم می شود , رو به دختر : چشم هاتو باز کن - چشم هات باید باز باشند
بعد بلند می شود و می رود
ریشو : حالا
مرد جوان دو دست دختر را می گیرد , دختر مقاومت می کند مرد به زور دست های دختر را از هم باز می کند و انگشت های خود را لای انگشت های دختر می کند
حالا مثل صلیبی هستند که به موکت زبر کف اتاق میخ شده اند
مرد دهانش را نزدیک گوش دختر می کند
مرد جوان : you like this ? dont you
tell me , tell me you like this
دختر : no no no, i don't like it
مرد جوان حریص تر می شود - فشار بدنش را روی بدن دختر بیشتر می کند - صورت دختر جمع می شود
مرد با نفس های تند تند داغ : tell me ,tell me you like this , my girl,tell me
دختر با نگاه محو به پایه ی میز آباژور : i like it
.
.
.
ریشو : CUT

yn
8/5/85
 
by yn
Permalink ¤