Saturday, May 20, 2006,7:06 PM
همیشه الان
: چی می شد اگه من و تو با هم ازدواج می کردیم ؟
- نمی دونم نمی شد
: تو می شدی زن من منم می شدم شوهر تو
- از زن خوشم نمیاد نگو زن
- با تو نمیشه زندگی کرد
: خوب با تو هم نمیشه.
- تو دیوونه ای نمیشه باهات زندگی کرد
: کاری نداره مگه می خواهیم چکار کنیم فقط با هم ازدواج می کنیم
- ولم کن من حوصله ندارم
: کاری ات نکردم که
- ولم کن
: چرا روت رو می کنی اون ور خیلی خوب ازدواج نمی کنیم
- من خوابم میاد
: این کارهات رو فقط با عشق میشه تحمل کرد,مثل غذاهات
- آقای عاشق نمی خواهند بخوابند؟!
: می دونی دلم چی می خواد
- ...
: دلم می خواست ازت یک دو جین بچه داشتم
- خوب
: بعد با بچه ها مون تو مزرعه مون کار می کردم تو هم ظهر ها برامون نهار میا وردی
: حتما همشون خوشکل می شدند , به خاطر تو , هر قدر اخلاق بیخود دازی به جاش خوشکلی , زیاد.
- اگه یه روز دیگه خوشکل نباشم چی
: خوب لابد ولت می کنم میرم دنبال یه خوشکل دیگه . نه
- نه سرورم , به من قول دهید که هرگز مرا تنها نخواهید گزارد
: ...
- ولی من دوست ندارم بینمون چیزی باشه , حتی یه بچه ی خوشکل
- می خوام تنها باشیم , همیشه
: همیشه ای وجود نداره , فقط همین الان , الانه که وجود داره
: فرقی نمیکنه اگه بیست سال دیگه هم مثل الان کنار هم دراز کشیده باشیم یا اینکه فرداشب اینجا جای من یکیدیگه دراز کشیده باشه , هیچ فرقی نمیکنه , مهم اینه که الان اینجا من و تو پیش همیم با همیم
- لعنت به تو , تو خیلی ترسویی
: می دونم
- لعنت به تو
: ساعت شد 3:13 دیر میشه
- فردا تعطیل نیست بیدارم نکن می خوام بخوابم . شب بخیر[ مرد در حالیکه زن پشت به اوست بازوی لخت او را می بوسد , پتو را کمی بالاتر می کشدخودش بر می گردد پشت به زن دراز میکشد و پتو را روی خود می کشد]: شب بخیر [ و چشمانش را می بندد] .Y.N
 
by yn
Permalink ¤